رویکردی به توبه

ملامحسن فیض گوید: توبه به مفهوم رجوع و پشیمانی است. وقتی به خدای متعال نسبت داده شود به حرف جرّ «علی» متعدی می شود و وقتی به بنده نسبت داده شود به «الی» متعدی می گردد. شاید علت تعدی آن به علی در هنگام نسبت به خداوند، تضمین معنای اشفاق و لطف است. معنای توبه بنده ها رجوع به خداوند در پرتو طاعت و انقیاد از او بعد از عصیان و تجاوز از حدود الهی است. معنای توبه خداوند، رجوع او در راستای لطف به بنده با الهام توبه و پذیرفتن پشیمانی و توبه اش است. بنابراین خداوند دو توبه دارد و بنده، یکی که میان دو توبه الهی است. خداوند متعال می فرماید: «ثم تاب الله علیهم لیتوبوا»(4) یعنی به معصیت کاران توبه را الهام کرد تا به سوی او بازگردند.

سپس وقتی گنهکاران به سوی او بازگشتند، توبه شان را می پذیرد، چرا که او بسیار توبه پذیر و رحیم است.(5)

نتیجه اینکه توبه به مفهوم ندامت و پشیمانی بر انجام گناه است و در این صورت فقط به بنده نسبت داده می شود و اگر این واژه را به خداوند متعال نسبت دهیم به معنای عنایت خاص به بنده می باشد و موفق داشتن معصیتکار برای انجام توبه و سپس پذیرش آن. و توبه بنده در حقیقت با الهام و لطف حق صورت می گیرد و الّا بنده موفق به این عمل نمی شود و پیش از رجوع و توبه بنده، رجوع و توبه الهی وجود دارد و بعد از توبه و رجوع بنده هم توبه الهی شامل بنده می شود یعنی اینکه خداوند بازگشت بنده را به درگاهش می پذیرد...

چگونگی توبه

آیا با صرف پشیمانی و استغفار، توبه واقعی حاصل می شود یا اینکه بایستی علاوه بر استغفار و ندامت و تصمیم برعدم بازگشت به گناه، جبران و تدارک گذشته ها هم صورت گیرد؟ پاسخ این است که توبه واقعی همیشه فقط با ندامت و تصمیم بر عدم بازگشت به بزه و معصیت تحقق نمی پذیرد و بایستی در مواقعی که ظلم و ستمی نسبت به کسی شده یا عبادت فوت شده و قابل تدارک است، تدارک گردد و جبران شود. در تفسیر نیشابوری در این باره می خوانیم: از ذوالنون مصری پرسیدند توبه چیست؟ پاسخ داد: توبه اسمی است که در بردارنده شش معناست: نخست پشیمانی بر گذشته دوم عزم بر ترک معصیت در آینده سوم به جا آوردن هر فریضه ای که ضایع نموده و ما بین تو و خداوند است. چهارم ادای مظالم به مظلومین نسبت به اموال و اعراض آنها. پنجم آب کردن هر گوشت و خونی که از حرام در پی معاصی روییده است. ششم چشاندن سختی عبادات به نفس همچنانکه شیرینی معاصی به آن چشانده شده است.

نظیر چنین پاسخی به قاضی سعید قمی، هم نسبت داده شده است.(6)

شبیه مطلب فوق بدین صورت از امام علی(ع) حکایت شده است: گویند شخصی در حضور امام(ع) بدون توجه لازم گفت: استغفراللّه امام فرمود: مادرت بر تو بگرید. می دانی معنای استغفار چیست؟ استغفار درجه والا مقامان است و دارای شش معناست: اول پشیمانی از آنچه گذشته، دوم تصمیم بر عدم بازگشت، سوم پرداختن حقوق مردم آنگونه که خدا را پاک دیدار کنی و چیزی بر عهده ات نباشد، چهارم تمام و اجبهای ضایع ساخته را به جای آوری، پنجم گوشتی که از حرام بر اندامت روییده، با اندوه فراوان آب کنی چنانکه پوست به استخوان چسبیده، گوشت تازه بروید، ششم: رنج طاعت به تن بچشانی چنانکه شیرینی گناه را به او چشانده بودی، آنگاه بگویی استغفراللّه.(7)

محبوبیت توبه

بدون تردید توبه از همه بزهکاریها و گناهان، مزیت و رجحان دارد. قرآن مجید و روایات و اجماع بر این مطلب دلالت می کند. شاید عقل هم چنین باشد:(8)

در آیه 222 سوره بقره آمده است: «انّ اللّه یحبّ التّوابین و یحبّ المتطهرین» همانا خداوند بسیار توبه کنندگان و پاکیزگان را دوست دارد.

در آیه 134 و 135 سوره آل عمران می خوانیم: «والذین اذا فعلوا فاحشة او ظلموا انفسهم ذکروا اللّه فاستغفروا لذنوبهم و من یغفر الذنوب الّا اللّه و لم یصرّوا علی ما فعلوا و هم یعلمون اولئک جزاءهم مغفرة من ربّهم و جنّات تجری من تحتهاالانهار خالدین فیها و نعم اجرالعاملین»؛ و کسانی که چون گناه زشتی به جای می آورند یا به خود ستم می کنند، خدای را یاد می کنند، پس طلب آمرزش می نمایند. و چه کسی جز خدا گناهان را می بخشد؟ و اصرار بر آنچه کرده اند، ندارند چون به زشتی معصیت آگاه شده آنان پاداششان آمرزش از جانب پروردگار است و بهشتهایی که از زیر آنها نهرها جاری است. جاودانه در آنها هستند و چه نیکوست پاداش عاملین. و جز آن روایاتی هم که گویای این مطلب باشد، فراوان است که به برخی از آن ها اشاره می کنیم:

1 در روایت معاویة بن وهب آمده است: شنیدم امام صادق(ع) می فرمود: وقتی بنده توبه نصوح کند، خداوند او را دوست خواهد داشت.(9)

2 در روایت ابوبصیر از حضرت امام صادق(ع) نقل شده که آن حضرت فرمود: خداوند از میان بندگانش آنان را که فریب خورده و توبه می کنند، دوست می دارد.(10)

3 و در خبر ابو عبیده آمده که گوید: شنیدم امام باقر(ع) می فرماید: خداوند تبارک و تعالی به توبه بنده اش بیشتر از کسی که راحله اش را پیدا کرده، خوشحال می شود.(11)

4 و در خبر ابن قداح از امام صادق(ع) نقل شده که خدای عزّ و جل از توبه بنده مؤمنش شادمان می شود همچنانکه یکی از شما وقتی گمشده اش را می یابد، خرسند می شود.(12)

مراجعه به سخنان علما هم گویای اتفاق آنان بر رجحان توبه است. عقل هم استنباط می کند که در صورت کفران نعمت مُنعم، جلب رضایت و خشنودی او رجحان و مزیت دارد.

وجوب توبه

علاوه بر مزیّت داشتن توبه، می توان گفت که توبه واجب است و ترک آن موجب گناه می باشد. برخی چون آیت اللّه العظمی سید محمد مجاهد گویند: «آیا توبه از معاصی کبیره و صغیره، واجب است به گونه ای که تارک آن مستحق عقوبت و کیفر باشد یا اینکه مستحب است؟» وی سپس در پاسخ گوید: آنچه قابل اعتماد است، نظر نخست می باشد(13) و علامه حلی در نهج المسترشدین و مقدادبن عبداللّه سیوری در ارشاد الطالبین(14) این قول را اختیار کرده اند. جز آنان کسان دیگری هم، چنین نظریه ای ارائه داده اند. از میان اهل سنّت هم چنین عقیده ای ابراز شده است. مثلاً قوشچی گوید: توبه واجب است عقلاً زیرا دفع ضرری که کیفر است، می نماید و دفع ضرر واجب است و آنچه بواسطه آن دفع ضرر می شود، هم واجب است.(15)

ابوحامد غزالی در این باره ادعای اجماع کرده گوید: اجماع بر وجوب توبه منعقد شده است...(16)

آیا توبه واجب فوری است؟

آیا وجوب توبه فوری است و تأخیر آن جایز نیست یا اینکه در توبه، توسعه وجود دارد و تأخیر آن رواست؟ شیخ بهایی در کتاب اربعین نظر اول را اختیار کرده گفته است: شکی در وجوب فوری توبه وجود ندارد. زیرا گناهان مانند سم، مضر برای بدن هستند و همچنانکه شارب سم بایستی فوراً استفراغ کند تا مشرف بر مرگ نشود، بزهکار هم باید گناه را ترک کرده و توبه کند زیرا گناه او را مشرف بر اضمحلال و هلاکت نموده است. و کسی که مبادرت به توبه را مهمل بگذارد و آن را به تأخیر افکند، میان دو خطر عظیم واقع می شود که اگر از یکی رهایی پیدا کند شاید از دیگری جان سالم در نبرد: یکی آن که شاید مرگ به سراغش آید و از خواب غفلت بیدار نشود و وقت تدارک به سر رسد و درهای تلافی کردن بسته گردد و دوم آنکه ظلمت معاصی قلب رافرا می گیردبه حدی که بر او غلبه نموده و به صورت طبع او در می آید و دیگر از او محو و نابود نمی شود. زیرا هرگناهی که انسان آن را انجام می دهد، باعث ایجاد تاریکی در قلب می شود و وقتی ظلمت گناهان متراکم شود، بر طبع آدمی غلبه می یابد و در این حال قلب آدمی مهر خورده و دیگر درخشنده و نورانی نخواهد شد. به چنین قلبی، قلب منکوس و قلب تاریک گویند.(17) شیخ بزرگوار محمدبن یعقوب کلینی در کافی از امام صادق(ع) حکایت کرده است که آن حضرت فرموده است: پدرم می فرمود: هیچ چیزی برای دل آدمی فاسد کننده تر از گناه نیست زیرا هنگامیکه قلب با گناه مواجه می شود پیوسته با اوست تا آن جا که بر وی چیره شده و آن را زیر و رو کند.(18)

در روایت دیگری از امام باقر(ع) آمده است که هیچ بنده ای نیست جز آنکه در قلبش نقطه ای نورانی است. وقتی گناهی مرتکب شد، نقطه ای تاریک در آن قسمت نورانی ایجاد می شود. اگر توبه کرد، آن سیاهی می رود و اگر به گناه ادامه داد، آن سیاهی زیاد می شود تا سفیدی را بپوشاند وقتی آن سفیدی پوشانده شد، دیگر صاحبش به سوی خیر و نیکی بازگشت نمی کند...(19)

اینکه امام فرمود: «دیگر صاحبش به خیر و نیکی باز نمی گردد». دلالت می کند که دارنده چنین قلبی از انجام معاصی دست بر نمی دارد و از آنها هیچگاه توبه نمی کند گرچه با زبان بگوید به سوی خدا توبه کردم و لذا چنین جمله ای از او فقط زبانی است و قلب با آن همراه نیست و برای همین اصلاً اثری ندارد.(20)

آیت اللّه سید محمد مجاهد بعد از نقل اقوال پیرامون وجوب توبه گوید: تحقیق آن است که دلیلی بر وجوب فوری توبه در قرآن و روایات نداریم. زیرا در آنها فقط امر به توبه شده است. و مادر کتابهای اصولی خود گفته ایم که امر به هیچ وجه گرچه در شریعت افاده فوریت نمی کند و اجماع بر فوریت هم برای من تاکنون محقق نشده است و برای من چنین اجماعی به طور قابل اعتبار هم حکایت نشده است. پس مستند وجوب توبه به نحو فوری فقط عقل است. انصاف آن است که گرچه عقل به فوریتش دلالت می کند اما بر تمامی اقسام توبه و تدارک آنها دلالت نمی کند و چنین چیزی محل اشکال است. بنابراین می گوییم که واجب است ترک معاصی به نحو فوری و نیز پشیمانی از انجام گناه ها و عزم بر گناه نکردن هم واجب فوری است. و تدارک مافات مثل نمازی که عمداً ترک شده و زکاتی که عمداً ترک شده، واجب است فوراً تدارک شود و مانند آنها و دلیلی بر فوریت زاید بر آنها نداریم. بلکه عدم وجوب فوریت توبه نسبت به جمیع اقسام تدارک به نحو اجماع ادعا شده است. به هر حال شایسته نیست احتیاط در مواردی که امکان فوریت وجود دارد، ترک گردد، بلکه احتمال وجوب فوری نفس توبه و آنچه این لفظ و واژه در عرف عام بر آن صدق می کند، در نهایت قوه است. و چنانچه وجوب فوری توبه ترک گردد، بایستی درزمان بعد به طور فوری به جا آورده شود. و آیا ترک توبه از جمله گناهان کبیره است یا نه؟ در آن اشکال وجود دارد و من تاکنون ندیده ام که کسی به یکی از دو شق آن تصریح کند.(21)

اختلاف معصیتها و تفاوت میان

توبه آنها

معاصی گوناگون اند و برای همین، کیفیت توبه آنها با یکدیگر متفاوت است. در ذیل به این موضوع می پردازیم:

1 توبه از گناهانی چون دروغ و نمیمه

برخی از گناهان نه حق اللّه است و نه حق الناس و نه آنکه حدی از حدود الهی را پایمال می کند و تنها عملی قبیح به شمار می آید مانند دروغ و غنا و حسد و نمیمه و مانند آن. در برخی از کتابها تصریح شده که برای توبه از چنین گناهانی بایستی فقط مجرد ندامت و عزم بر عدم عود وجود داشته باشد. در کتاب تحریر می خوانیم: اگر توبه از معصیتی است که موجب حقی نشده مثل نوشیدن شراب و دروغ، توبه از آن با پشیمانی از گناه مزبور و عزم بر عدم بازگشت تحقق می گیرد.(22) در نهج المسترشدین آمده است: اگر توبه از عملی است که ویژه گنهکار است و ارتباطی به دیگری ندارد، مثل شرب خمر و پشیمانی و عزم بر عدم رجوع که قبلاً درباره آن سخن گفتیم کفایت می کند.(23) در اربعین آمده که اگر گناه مستلزم و مستتبع امر دیگری نباشد که شرعاً به جا آوردنش لازم است، مثل پوشیدن لباس حریر مثلاً، برای توبه از آن، ندامت و عزم بر عدم عود کافی است و چیز دیگری واجب نمی باشد.(24)

اما مطلبی که از سرائر که از مبسوط حکایت کرده ظاهر می شود، آن است که در چنین مواردی علاوه بر ندامت و عزم بر عدم عود، استغفار هم لازم است.

سید محمد مجاهد بعد از این نقل قول گوید: سخن شیخ به احتیاط نزدیک است گرچه آنچه دیگران پیرامون چنین گناهانی گفته اند که صرف ندامت و عزم بر عدم عود در توبه کافی است در نهایت قوت و متانت است.(25)

2 توبه از گناهانی مثل عدم پرداخت زکات

و اگر گناه مورد نظر موجب تضییع حق مالی نشده و در عین حال ترک واجب است مانند منع زکات، توبه از این نوع گناه انجام نمی پذیرد مگر با رساندن مال به مستحق، در کتاب نهج المسترشدین در این باره آمده است: و اگر توبه از ترک واجبی چون زکات است، انجام نمی گیرد مگر با دادن آن.(26) و در شرح این کتاب آمده است. اگر توبه از ترک واجبی باشد، یا وقت اداء آن واجب باقی است یا باقی نیست. اگر باقی است، توبه آن بدین صورت است که آن عمل انجام شود مانند پرداخت زکات و انجام حج. و اگر وقتش گذشته یا قضایش واجب است که باید قضا شود مثل نمازهای روزانه و یا واجب نیست مثل نماز عیدین که در صورت اخیر فقط باید حالت پشیمانی ایجاد گردد.(27)

مشمول این حکم امثال خمس و کفارات و آنچه انسان برخود به نذر و مانند آن لازم می کند، می شود.(28)

3 توبه از گناهانی چون ترک نماز و روزه

برخی از معصیتها موجب ترک واجب می شود و قضا و تدارک در پی دارند مانند ترک نماز و ترک روزه واجب و واجبات فوری که تکلیف به آنها جز بعد از انجام دادنشان ساقط نمی شود. در مورد چنین معاصی ای جماعتی تصریح کرده اند که توبه از آنها جز با قضا و تدارک صورت نمی گیرد.

4 توبه از گناهانی چون اضلال دیگران

برخی از معاصی کار حرام و موجب گمراهی غیر و فاسد کردن دین شخص در اصول یا فروع است. در پاره ای از کتابها تصریح شده که توبه از چنین گناهی با ارشاد شخصی که گنهکار او را گمراه کرده، تحقق می گیرد.(29) مثلاً در نهج المسترشدین آمده که اگر توبه از اضلال (گمراه ساختن دیگری) است، متحقق نمی شود، مگر بعد از راهنمایی فرد گمراه.(30) در شرح باب هادی عشر آمده که اگر گناه صورت گرفته در مورد انسان باشد، اگر با اضلال در دین او از راستای فتوای اشتباه باشد، توبه از آن با ارشاد او و اعلام خطا تحقق می گیرد.(31) و در حق الیقین آمده است: اگر معصیت انجام گرفته گمراه نمودن غیر باشد، در توبه از آن ارشاد و راهنمایی فرد گمراه به سوی حق و بازگرداندنش از اعتقاد باطل به اعتقاد صحیح لازم است اگر امکان داشته باشد. و اگر امکان نداشته باشد، از برخی از روایات به دست می آید که تا وقتی افرادی را که به بدعت و گمراهی او گمراه شده اند هدایت نکند، توبه اش پذیرفته نمی شود. و بیشتر علما این روایت را به توبه کامل حمل کرده اند.(32)

سید محمد مجاهد بعد از نقل اقوال علماء در این باره گوید: این سخن که بایستی افراد گمراه را به حق باز گرداند تا توبه اش پذیرفته شود نیکوست. زیرا تمامی علماء بر این مطلب اتفاق نظر دارند. به اضافه حدیثی است که در وسائل به آن اشاره شده است: امام صادق(ع) فرموده است: در زمان نخست فردی در پی دنیا از راه حلال بر آمد اما موفق نشد سپس از راه حرام به اینکار اقدام کرد که باز موفق نشد. شیطان به نزد او آمده گفت: آیا می خواهی تو را به کاری راهنمایی کنم که دنیا به تو رو آورد و پیروانت زیاد گردند؟ او گفت: آری. شیطان گفت: دینی اختراع کن و مردم را به آن فراخوان. آن مرد آن کار را کرده و مردم دعوتش را پذیرفته و از او فرمانبرداری نمودند و دنیا به او رو آورد. آنگاه آن مرد تأملی کرد و با خود گفت: این چه کاری است کرده ام، دینی اختراع کرده و مردم را به آن دعوت کرده ام! فکر نمی کنم راهی برای توبه داشته باشم جز آنکه نزد کسانی که آنها را به آن دین دعوت کرده ام رفته و از آن بازشان گردانم. در پی آن پیش یارانش که به پاسخش ندای مثبت داده بودند می رفت و می گفت: دینی که شما را به آن فرا خوانده ام باطل است؛ من آن را از پیش خود وضع کرده بودم. اما آنان می گفتند: دروغ می گویی آن دین به حق است و تو در دین خود دچار شک و تردید شده و از آن بازگشته ای. وقتی او اوضاع را چنین دید، به سوی زنجیری رفته، یک سر آن را با میخ به زمین کوفته و یکسر دیگر آن را به گردنش بست و گفت: آن را باز نمی کنم تا آنکه خداوند عزّ و جلّ نظر لطفی به من نماید. در آن هنگام خداوند به پیامبری از انبیاء وحی کرد به فلان شخص بگو: به عزتم سوگند اگر آنقدر مرا بخوانی که اعضای بدنت از هم گسسته شود، پاسخت را نخواهم داد تا کسانی را که با دین اختراعیت گمراه کرده و از دنیا رفته اند، به دنیا باز گردانی و آنان از آن دین دست بردارند.(33)

پاسخ به چند پرسش

1 آیا اگر کسی نتوانست کسانی را که گمراه کرده به راه راست هدایت کند یا آنکه چنین کاری برای او عسر و حرج داشت، باز در مورد وی توبه صادق است یا نه؟ برخی گفته اند که چنین کسی بایستی امکان مزبور را داشته باشد و به عسر و حرج دچار نشود.(34)

2 اگر فرد مورد نظر نتوانست تمامی افراد گمراه شده را به راه حق بازگرداند آیا باز توبه نسبت به او واجب است؟ پاسخ مثبت است.(35)

3 آیا برای ارشاد گمراهان صرف تصریح به خطا کافی است یا باید شبهه و تردید ایجاد شده از خاطر گمراه شدگان با آوردن دلیل و استدلال محو گردد؟ آیت اللّه مجاهد گوید: سخن اخیر صحیح و قابل اعتماد است.(36)

5 توبه از ظلم به دیگران و نظیر آن

برخی از معاصی، عمل حرام و با اخذ مال دیگری و تصرف در آن موجب ظلم بر غیر است. در چنین مواردی برای توبه بایستی افزون بر ندامت و عزم بر عدم بازگشت به گناه در آیند، براءت ذمه مالک را در صورت وجود او (و بالغ بودن و عاقل بودنش) کسب کرد. و این از چند طریق امکان پذیر است:

الف مالک، مال مزبور را به گنهکار ببخشد و ذمه او را بری کند حال چه با گرفتن عوضی یا بدون آن.

ب با فرد گنهکار مصالحه کند.

ج معصیتکار عین مال و منفعتهای آن را که بهره برداری کرده باز گرداند و اجرت تصرف در آن مال را هم پرداخت نماید.

د فرد گنهکار عوض آن مال را که مثلی یا قیمی است، پرداخت کند. واین در صورتی است که عین آن مال تلف و نابود شده باشد و به طور خلاصه بایستی براءت ذمه به نحوی که در شرع گفته شده تحقق گردد.

البته باید دانست که در صحت و صدق مطالب مزبور تفاوتی میان آنکه مالک مؤمن باشد، وجود ندارد. اگر مالک غیر شیعی هم باشد، باز بایستی طبق دستورهای فوق عمل کرد. همچنین فرقی نمی کند که مالک بچه باشد یا بالغ، عاقل باشد یا مجنون.(37)

اگر شرایط توبه فراهم نباشد

اگر گنهکار نتواند به هیچ وجه براءت ذمه کسب کند، بایستی عزم بر عدم گناه داشته باشد تا توبه اش محقق شود.در نهج المسترشدین آمده است: اگر توبه از ظلم و ستم مالی باشد، جز با پرداخت دین به مظلوم یا ورثه او در صورت وفات مظلوم یا بخشوده شدن از ناحیه او یا آنان تحقق نمی گیرد. اگر ظالم از انجام این امور عاجز شد و نتوانست، توبه اش به عزم و تصمیم به پرداخت در صورت توانایی در آینده است.(38) در کتاب نافع آمده است: گناه اگر نسبت به یکی از حقوق مالی انسانها باشد، توبه از آن با رساندن حق مزبور به صاحب حق یا وارثان او یا بخشوده شدن از ناحیه صاحب حق یا وارث (در صورت قدرت بر این کار) صورت می گیرد و در صورت عجز، بایستی افزون بر توبه، تصمیم به اداء دین در صورت توانایی داشته باشد.(39)

آیا عسرو حرج هم به عجز و عدم توانایی الحاق می گردد؟ برخی چون آیت اللّه مجاهد بر این عقیده هستند.

و چنانچه مالک حق زنده نباشد، باید براءت ذمه را از ورثه کسب کرد و اگر آنان هم در قید حیات نباشند از وارثانشان. و اگر وارث، صغیر باشد یا مجنون، باید به ولیّ آنان مراجعه کرد.(40)

آخرین وقت برای توبه

تا پیش از آنکه انسان از مرگ خود اطلاع پیدا نماید، باب رحمت الهی توبه باز است و به اتفاق نظر علما بعد از آن پذیرفته نیست.(41) در روایتی که رسول خدا(ص) آن را در آخرین خطبه اش ایراد فرمود، آمده است: هر کس پیش از مرگش به فاصله یکسال، توبه کند، خداوند توبه اش را می پذیرد. سپس فرمود: یک سال بسیار زیاد است، هر کس پیش از مرگش به فاصله یک ماه توبه کند خدا توبه اش را می پذیرد، سپس فرمود: یکماه بسیار زیاد است، هر کس قبل از مرگش به فاصله یک روز توبه کند، خداوند توبه اش را قبول می کند. آنگاه فرمود: مسلماً یکروز هم زیاد است، هر کس قبل از مرگش به فاصله ساعتی(42) توبه کند، خداوند توبه اش را می پذیرد. سپس با اشاره به حلق خویش فرمود: هر کس توبه کند و نفسش به اینجا برسد، خداوند توبه اش را قبول می کند.(43)

چند گزارش واقعی از

توبه کنندگان واقعی

1 در روایتی شخصی از اصحاب امام صادق(ع) گوید: به همراه قافله ای به سفر حج می رفتیم و همراه ما پیرمردی خداشناس و اهل طاعت و عبادت بود اما اهل ولایت نبود و امیرالمؤمنین(ع) را قبول نداشت امّا برادر زاده اش شیعه بود و اهل ولایت. پیرمرد مریض شد و مرضش شدت گرفت. به برادرزاده اش گفتم اگر ولایت امیرالمؤمنین(ع) را به او عرضه کنی، شاید خدا او را نجات دهد. او به عمویش گفت: عموجان، مردم بعد از پیامبر اکرم(ص) مرتد شدند مگر تعداد کمی و برای علی بن ابی طالب همان طاعتی بود که برای پیغمبر وجود داشت و بعد از پیامبر(ص) حق خلافت از آن او بود.

راوی خبر گوید: ناگاه پیرمرد نفسی کشید و فریاد زد: من بر همین امر می باشم. سپس جان به جان آفرین تسلیم کرد.

بعد از مدتی خدمت امام صادق(ع) رسیدیم و ماجرا را برای ایشان بازگو نمودیم. حضرت فرمود: او مردی است از اهل بهشت. علی بن سمری(یاسری) عرض کرد: آقا، این شخص از ولایت چیزی نمی دانست غیر از همین لحظه آخر عمرش! امام فرمود: از او دیگر چه می خواهید؟! به خدا سوگند او به بهشت وارد شده است.(44)

2 در کتاب منتخب التواریخ حکایت شده که در قوم بنی اسرائیل جوان بزهکاری بود که اهل شهر از گناهانش عاجز شده و شکایت او را نزد پروردگار کردند. به حضرت موسی(ع) خطاب شد که او را از شهر بیرون کن چرا که به واسطه او آتش غضب بر اهالی آن سامان نازل گردد. حضرت موسی(ع) او را از آن شهر بیرون کرد و او به شهر دیگری رفت. دوباره خطاب رسید که از آن شهر هم او را بیرون کن. آن جوان بعد از اخراج به غاری پناه برد و ناخوش گشت و نزد او کسی نبود که کمکش کند. صورتش را روی خاک گذارده و عرض کرد: پروردگارا، اگر مادرم به بالینم حاضر بود، حتماً به من ترحم می کرد و بر غربت و ذلت من می گریست. و اگر پدرم به بالینم حاضر بود، مرا غسل می داد و کفن می کرد و به خاک می سپرد. و اگر خانواده ام به بالینم حاضر بودند، بر من گریه و زاری می کردند و می گفتند: خدایا، ببخش این پدر غریب و ناتوان و معصیتکار و طرد شده و آواره از این شهر به آن شهر و از آن شهر به این غار افتاده را.

سپس عرض کرد: خدایا، حالا که بین من و پدر و مادر و اهل و عالم جدایی انداخته ای مرا از رحمت خود ناامید مکن. و همچنانکه قلبم را از فراق نزدیکانم سوزاندی، مرا با آتش خشم خود به واسطه معصیتهایم مسوزان.

در پی آن خداوند، فرشته ای را به صورت پدر و حوریه ای را به صورت مادر و حوریه دیگری را به صورت همسر و غلامانی را به صورت فرزندانش فرستاد که نزد او بنشیند و بر او گریه کنند. آن جوان با دیدن آنها گمان کرد که پدر و مادر و خانواده اش هستند که گرداگردش جمع شده اند. برای همین با خاطری آسوده از دنیا رفت.

سپس خطاب رسید: ای موسی، ولی ای از اولیاء ما در فلان نقطه از دنیا رفته، برو و او را غسل بده و کفن کن و بر او نماز بخوان و دفنش کن.

حضرت موسی(ع) به آن مکان آمد. دید همان جوانی است که او را از شهر اخراج کرده بودند، خطاب رسید: ای موسی، من به خاطر ناله ها و دوری او از پدر و مادر و عیال و اولادش بر او ترحم کردم و به خاطر ذلتش حورالعین را به صورت مادر و همسرش نزد او فرستادم و فرشته ای را هم به صورت پدرش و غلامانی را به صورت فرزندانش.

سپس خداوند فرمود: بدان ای موسی، وقتی غریبی از دنیا می رود، ملائکه آسمانها بر غربت او گریه می کنند. چگونه من بر غربت او ترحم نکنم در حالی که ارحم الراحمین هستم.(45)

3 یکی از اصحاب حضرت صادق(ع) به نام علی بن ابی حمزه گوید: دوستی در کوفه داشتم که جزو دربار بنی امیه و کاتب آنان بود. او به من گفت: وقتی به مدینه رفتیم، از امام صادق(ع) اجازه بگیر تا به محضرشان شرفیاب شویم. اجازه گرفتم و خدمتشان رسیدیم. او بعد از سلام، نشست و عرض کرد: آقا من در دیوان دفتر بنی امیه بودم و مال زیادی از این طریق به دست آورده ام.

امام(ع) فرمود: اگر گروهی کاتب بنی امیه نمی شدند و گروهی برای آن ها دارایی نمی آوردند و جمعی به نفع آنان نمی جنگیدند و در نماز جماعتشان شرکت نمی کردند، آنها حق ما را غصب نمی کردند. اگر مردم، بنی امیه را تنها می گذاشتند آنها با اموالشان کاری از پیش نمی بردند، آن جوان عرض کرد: فدایتان شوم، آیا راه نجاتی برای من وجود دارد؟

امام (ع) فرمود: اگر بگویم، عمل می کنی؟

عرض کرد: آری.

فرمود: خود را از تمام داراییهایی که از طریق دیوان بنی امیه به دست آورده ای، رها کن. اموالی را که صاحبانشان را می شناسی، به آنها باز گردان و اموالی را که صاحبانشان را نمی شناسی، از طرفشان صدقه بده و من در مقابل برای تو بهشت را ضمانت می کنم.

آن جوان سرش را پایین انداخت و در فکر فرو رفت و آنگاه گفت: انجام می دهم. علی بن ابی حمزه گوید: این جوان با ما به کوفه بازگشت و هرچه داشت، در راه خدا صدقه داد حتی لباسهای تنش را، و ما برای او لباس خریدیم و برای او فرستادیم. چندماه بعد مریض شد. یک روز به ملاقاتش رفتم. دیدم در حال احتضار است. او گفت: ای علی بن ابی حمزه، به خدا قسم، امام به وعده اش وفا کرد.

علی بن ابی حمزه گوید: او از دنیا رفت و ما او را به خاک سپردیم. سال بعد که مدینه رفتم، تا نگاه امام صادق(ع) به من افتاد فرمود: ای علی بن ابی حمزه، به خدا قسم ما نسبت به رفیق تو به وعده مان وفا کردیم.

عرض کردیم: درست می فرمایید، فدایتان شوم. او خود موقع احتضار به من گفت: به خدا قسم امام صادق(ع) به وعده اش وفا کرد.(46)

پی نوشت ها:

4. سوره توبه، آیه 118.

5. تفسیر صافی،ملامحسن فیض کاشانی، ج 1، ص 105، منشورات مؤسسه اعلمی، بیروت.

6. ر.ک تفسیر نیشابوری مصمی به غرائب القرآن، ج 1، ص 96 95، چاپ سنگی.

7. نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، حکمت 417.

8. فی رحاب التوبة، آیت اللّه سید محمد مجاهد، تحقیق آقای باقری، ص 39، انتشارات زائر، چاپ اول: 1377.

9. وسائل الشیعه، ج 11، ص 357.

10. همانجا.

11. ر.ک: فی رحاب التوبة، ص 39.

12. همان، ص 40.

13. فی رحاب التوبه، ص 41.

14. ر.ک: نهج المسترشدین، ص 83 و ارشاد الطالبین، ص 432: تحقیق رجایی ، قم، کتابخانه آیت اللّه نجفی.

15. شرح تجرید، قوشچی، ص 422، چاپ تبریز.

16. المحجة البیضاء، فیض کاشانی، ج 7، ص 9 تا 10.

17. اربعین، ص 237 235 (باتصرف).

18. کافی، ج 2، ص 268 (با تصرف) اصل روایت چنین است: ما من شی ء افسد للقلب من خطیئة ان القلب لیواقع الخطیئة فلاتزال به حتی تغلب علیه فیصیر اعلاه اسفله.

19. کافی، ج 2، ص 273.

20. فی رحاب التوبة، ص 50 و 51.

21. همان، ص 56.

22. تحریر الاحکام، ص 208، طبع سنگی.

23. نهج المسترشدین، ص 83 82.

24. الاربعین، ص 242.

25. فی رحاب التوبة، ص 65.

26. نهج المسترشدین، ص 83.

27. ارشاد الطالبین، ص 433. البته این در صورتی است که نماز عیدین واجب باشد مانند زمان حضور ائمه علیهم السلام.

28. فی رحاب التوبه، ص 67.

29. همان، ص 67، 68.

30. نهج المسترشدین، ص 83.

31. شرح باب حادی عشر، ص 63.

32. حق الیقین، محمد باقر مجلسی، ص 453 ، تهران، رشیدی.

33. وسائل، ج 6، ص 344 (با تصرف و توضیح).

34. ر.ک: فی رحاب التوبه، ص 71.

35. همان.

36. همان، ص 72.

37. فی رحاب التوبه، ص 71 و 72.

38. نهج المسترشدین، ص 83(با تصرف)

39. فی رحاب التوبة، ص 72 و 73.

40. ر.ک فی رحاب التوبة، ص 73 و 74.

41. گناهان کبیره آیت اللّه دستغیب، ج 2، ص 444، ناشر: ضرابی، تهران، چاپ هفتم، 1360.

42. ظاهراً یعنی لحظه ای.

43. تفسیر صافی، ج 1، ص 399 ؛ تصحیح اعلمی دار المرتضی، مشهد چاپ اول.

44. گناهان کبیره، ج 2، ص 456؛ راه بازگشت، علی موسوی دهسرخی، ص 167، نشر حافظ نوین.

45. راه بازگشت، ص 222 و 223.

46. همان، ص 233 و 234(با تصرف).

نظرات 1 + ارسال نظر
مصطفی میرزایی شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 11:27 ق.ظ http://www.singlebirds1.blogfa.com

مفید بود.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد