امام رضا (علیه السلام)
امام رضا (علیه السلام)

امام رضا (علیه السلام)

فضایل امام رضا(ع) ازنگاه بزرگان اهل سنت

اثر حاضر، پژوهشی است که تلاش می کند ابعاد مختلف حیات نورانی «امام رضا(ع)» به روایت اهل سنت را در هفت دفتر با رویکردی توصیفی – تحلیلی ترسیم کند.
 
امام رضا(ع) فرزند رسول خدا(ص) و هشتمین پیشوای حق جویان، حقیقتی نورانی است که انوار درخشان شخصیت و دانش او، تنها در مکتب شیعه نبوده، بلکه شعاع نورش سایر فرق و مذاهب اهل سنت را نیز فراگرفته، به گونه ای که آنان را به بیان سخنانی در ستایش و مدح آن حضرت وادار کرده است. با جست وجو و مطالعه و بررسی مهمترین کتاب های اهل سنت، به این مطالب می توان دست یافت. البته در این متون، جایگاه حقیقی عالم آل محمد(ع) تبیین نشده است، ولی هریک با نگاهی خاص و بیانی متفاوت، بر عظمت شخصیت حضرت رضا(ع) اعتراف کرده اند. 
ادامه مطلب ...

روز مبعث چه روزی است؟

مبعث

 

روز مَبْعَث بر پایهٔ باورهای اسلامی، روزی است که محمد، پیامبر اسلام، به درجه پیامبری برگزیده شد. مسلمانان معنقدند او در غار حرا، توسط جبرئیل و از سوی خدا به پیامبری نایل آمد و مأمور شد که چندخداپرستی و بت‌پرستی را از زمین بردارد و خداپرستی را رواج دهد و پیام وحی را به مردم برساند. محمد در این زمان چهل سال داشت و در مکه زندگی می‌کرد.  ادامه مطلب ...

شرح شهادت امام رضا (ع) در منابع اسلامی.

در روایتی از اباصلت آمده است: «مأمون، امام رضا (ع) را فراخواند و آن حضرت را مجبور کرد از انگور بخورد. آن حضرت به واسطه آن انگور مسموم شد.»  ادامه مطلب ...

علیمی- امام رضا

شعرعلیمی دروصف امام هشتم. برای دانلود روی مربع راست کلیک کردا وگزینه(ویو امیج) را انتخاب کنید.


کل واقعه عاشورا

نبرد کربلا جنگی بود که در دهم محرم ۶۱ هجری قمری (۲۰ مهر ۵۹ خورشیدی[۲] برابر ۱۰ اکتبر ۶۸۰ میلادی) اتفاق افتاد. روز نبرد به عاشورا نیز معروف است. این نبرد میان سپاه حسین بن علی و سپاه یزید بن معاویه در نزدیکی محلی به نام کربلا در گرفت.

                                                                                                                            بقیه درادامه مطلب......
ادامه مطلب ...

تاریخچه حرم امام رضا.

با شهادت امام رضا (ع) در سال 203 پیکر پاکش در کنار قبر هارون الرشید به خاک سپرده شد این امارت در میان باغی بزرگ و زیبا قرار داشت که متعلق به حمید بن قحطبه والی توس بود گویند هنگامی که امام رضا (ع) به مرو می رفتند در بین راه در خانه حمید بن قحطبه فرود آمدند و محل تدفین خود را مشخص نمودند .

                                                                                                                                  بقیه در ادامه مطلب...... ادامه مطلب ...

کیا این حرمو یادشون میاد؟

 برای دیدن بقیه عکسها به ادامه مطلب بروید...
ادامه مطلب ...

نمونه اشعار رضوی

شعر سید علی اصغر صائم کاشانی درباره امام رضا(ع)
از فروغستان دل، خورشید جان آورده ‏ام‏
جان و دل روشن ، ز خورشید جهان آورده ‏ام‏
می‏ کند مهر سخن، از مشرق کلکم طلوع‏
اختران طبع را ، در کهکشان آورده ‏ام‏
از تراب مشک بیز نحل پاک بوتراب‏
توتیای دیده، بهر دوستان آورده ‏ام‏
آستین افشانده‏ ام ، بر بارگاه شاه عشق‏
حرز جان، از این مبارک آستان آورده‏ ام‏
برای خواندن بقیه به ادامه مطلب بروید... 
ادامه مطلب ...

آلمان ویهود

 باسلام در ادامه مطلب چندتا کتاب نازیست وچندتا عکس گذاشتم البته کتاب کمیاب نبرد من هم موجود میباشد. برای دانلود بر روی ایمیج راست کلیک کرده و گزینه ویو ایمیج را انتخاب کنید. امیدوارم از مطالب خوشتون بیاد.( درضمن نظرهم یادتون نره)!!!.
ادامه مطلب ...

مطالبی برای علاقه مندان به کامپیوتر

با سلام اگر عده ای از کاربران ما به مطالب خرابکارانه احتیاج پیداکردند حتما یه سری به ادامه مطلب بزنند. پشیمون نمیشید.

در ضمن باید بگویم اینجانب در قبال اعمال شما هیچگونه مسولیتی نخواهم داشت. برای دانلود روی آیکون موردنظر راستا کلیک کرده و گزینه(( ویو ایمیج )) را انتخاب نمایید. در ضمن نظر یادتون نره. ادامه مطلب ...

ماجرای عنایت امام رضا(ع) به یک شهروند کانادایی.

و به زبان انگلیسی حرف می‌زد، آن هم با لهجه‌ آمریکایی رایج در کشور کانادا، وقتی به همان زبان و با خوشرویی جوابش را دادم، نفس راحتی کشید و گفت: ببخشید، آقای علی ‌‌بن موسی‌الرضا کجاست؟ می‌خواهم او را ببینم!  ادامه مطلب ...

شناخت شیعه

معناى شیعه
ابتدا ((شیعه )) را از نظر لغت و اصطلاح معنا مى کنیم تا برسیم به خصوصیات آن که در آینده متعرض مى شود . درلغت کلمه ((شیعه )) را به اتباع و پیروان شخص اطلاق مى کنند.
صاحب قاموس مى گوید
((:شیعة الرجل (بالکسر) اتباعه وانصاره ؛ یعنى شیعه شخصى ، عبارت است از اتباع و پیروان وانصار آن شخص )).
راغب نیز شیعه را به همین معنا حمل مى نماید
فیومى نیز مى گوید
((:الشیعة الاتباع و الانصار ؛ شیعه یعنى پیروان ویاوران شخص )).
ابن منظور نیز مى گوید:
((الشیعة اتباع الرجل وانصاره  ؛ شیعه یعنى پیروان شخص و یاوران او)).
و به همین معنا حمل مى شود جمله معروف حضرت امام حُسین علیه السّلام خطاب به سپاه ابن زیاد در روز عاشورا:
((ویحکم ! یا شیعة آل ابى سفیان ، ان لم یکن لکم دین وکنتم لا تخافون المعاد، فکونوا احرارا فى دنیاکم ؛( واى به حال شما! اى پیروان و یاوران آل ابى سفیان ! اگر دین ندارید و از آخرت نمى ترسید، لااقل در دنیا و زندگى دنیایى تان آزاده باشید و حرّیت داشته باشید)).

ادامه مطلب ...

زندگینامه امام علی بن موسی الرضا (علیه السلام)

مقدمه:

امام علی ‌بن موسی‌الرضا (علیه السلام) هشتمین امام شیعیان از سلاله پاک رسول خدا و هشتمین جانشین پیامبر مکرم اسلام می‌باشند.

ایشان در سن 35 سالگی عهده‌دار مسئولیت امامت و رهبری شیعیان گردیدند و حیات ایشان مقارن بود با خلافت خلفای عباسی که سختی‌ها و رنج بسیاری را بر امام رواداشتند و سر انجام مأمون عباسی ایشان را در سن 55 سالگی به شهادت رساند. در این نوشته به طور خلاصه، بعضی از ابعاد زندگانی آن حضرت را بررسی می‌نماییم.

ادامه مطلب ...

سیره ی علمی و اخلاقی امام هشتم

 

بی گمان دیده گشودن بر آفتاب کاری ناشدنی است، چونان که پریدن در آسمان بلند. شناخت خدایی مردان برخاسته از بوستان عترت، نه برای هر بال بشکسته ای شدنی، چه آنان که بر آفتاب دیده گشوده اند جز سایه مژگان خویش ندیده و آنها که در آن آسمان پریده اند جز شکسته بال خویش را نیافته اند. با این همه شاید بتوان دیده بر پرتویی از آفتاب که بر زاویه ای تابیده است دوخت و در آن نشانها از حقیقت نور یافت که نور، همه یک گوهر است. با چنین اعترافی به یکی از جنبه های پند آکنده حیات امام روی می کنیم و دست کوتاه خویش را به دریای ناشناخته کرانه «خوی ستوده امام» فرو می بریم تا مرواریدی چند بر گیریم و فراروی گذاریم.:: عبادت امام

برای آنان که بودن را مفهومی جز بنده بودن ندانند، پرستش نه یک «تکلیف»، بلکه معنای زندگی و راز جاودانگی است. در نگاه آنان خدا پرستیدن نه یک واجب است که باید از سر گذراند و برائت ذمه حاصل کرد، بلکه شهید شیرینی است که باید چشید و در آن روح بودن و ماندن را یافت. از این روی، اگر درباره خداپرستی این گونه کسان که امام پیشاپیش همه آنان است سخنی گفته شود سخن از «اندازه عبادت» نیست، بلکه سخن از «چگونگی» است. آنان بنده بودن را مایه افتخار، بندگی کردن را مایه سربلندی، و سر فرود آوردن در برابر خواست آشکار و پنهان خداوند را اساس سرافرازی شمردند. این معنای سخن هشتمین امام است که می گوید: «به بندگی خدا افتخار می کنم». همین حقیقت است که بدخواهان او را ناخواسته بر آن می دارد که اعتراف کنند او پرستشگرترین همه زمینیان است. و در میان همه فرزندان عباس و علی(ع) با فضیلت تر، پرهیزگارتر، دیندارتر، و شایسته تر از او ندیده اند. در پرتو توجه به چنین برداشتی از مفهوم عبادت در نظر امام است که می توان برای خواندن هزار رکعت نماز در شبانه روز، سجده های طولانی پس از نماز صبح، روزه های مکرر، شب زنده داریهای پر رمز و راز و همدمی همیشگی با قرآن تفسیری شایسته یافت، یا به درک حقیقت این سخن نایل آمد که کسی درباره آن حضرت می گوید: «به خداوند سوگند مردی ندیدم که بیش از او از خدا پروا کند، بیش از او در همه اوقات به یاد خدا باشد، و بیش از او از خدا بترسد».

گوینده این سخن نه کسی از شاگردان او، بلکه فرستاده دستگاه خلافت، رجاء بن ابی ضحّاک است که به عنوان گماشته مأمون به مدینه رفته تا امام را زیر نظر گیرد و با خود به مرو برد. او در ادامه سخن خود می گوید: «شب هنگام که به بستر می رفت بسیار فرآن تلاوت می کرد، و چون بر آیه ای که در آن یادی از بهشت یا دوزخ بود می گذشت می گریست و از خداوند بهشت می خواست و از آتش به او پناه می جست... چون ثلث آخر شب فرا می رسید از بستر بر می خواست و به تسبیح و تحمید و تهلیل و استغفار می پرداخت. پس از آن مسواک می کرد و سپس به نماز شب می ایستاد. او نماز جعفر طیار را چهار رکعت به جای می آورد و این رکعتها را در شمار رکعتهای نماز شب می آورد».

امام براساس همین برداشت همواره با قرآن همدم بود و به گفته ابراهیم ابن عباس حتی سخن او، پاسخهایی که می داد و مثالهایی که می آورد همه برگرفته از قرآن بود و کتاب الهی را هر سه روز یک بار ختم می کرد. او خود در این باره فرمود: «اگر می خواستم قرآن را در کمتر از سه روز ختم می کردم. اما من به هر آیه ای که می رسم در آن می اندیشم و در این امر درنگ می نمایم که درباره چه و به چه هنگام نازل شده و بدین سبب است که آنرا در سه روز ختم می کنم». هم بر این اساس است که امام هر برتری را به تقوا می داند و حتی به دیگران نیز حق می دهد که اگر بتوانند بیش از او از تقوا بهره مند شوند از او برتر باشند، چونان که در پاسخ مردی که سوگند یاد کرد او بهترین مردم است، فرمود: «ای مرد! سوگند مخور، برتر از من کسی است که بیشتر تقوای خدا داشته و در برابر او فرمانبردارتر باشد. به خدا سوگند هنوز این آیه نسخ نشده است که برترین شما پرهیزگارترین شماست».

همو در جایی دیگر نیز فرمود: «ای زید، از خدا بترس که آنچه بدان رسیده ایم تنها به کمک تقوا میسر شده است». او همین تقوا، خداترسی و فرمانبری را معیار و نشان شیعه بودن نیز می خواند و به یکی می گوید: «هر کدام از پیروان ما که خدا را فرمان نبرد از ما نیست، و تو اگر از خدا فرمانبری از ما خاندان هستی».

:: زهد و ساده زیستن

روشن است آن که با خدا چنین پیوندی جانمایه دارد دیگر دل در پی جز او نمی گذارد و جز اویی به دیده وی نیاید تا دلش از آن یاد کند. آن که خدا را یافته و سرای لقای او را می شناسد سرای ناپایدار کنونی را جز باتلاقی نمی داند که هر چه به درونش نزدیکتر شوی رهایی از آن دشوارتر و مرگ و نیستی حتمی می شود. چنین است که امام دنیا را سرایی آکنده از شر و بدی می شمرد و از شر آن به خداوند پناه می برد و راه رهایی را «زهد و پارسایی» می بیند و می فرماید: «به وسیله زهد و بی رغبتی به دنیا نجات از شر دنیا را می جویم».

محمد بن عباد می گوید: «رضا علیه السلام تابستان بر حصیر و در زمستان بر پلاس می نشست و جامه های خشن بر تن می کرد و تنها هنگامی که در جمع مردمان حضور می یافت جامه رسمی مردمان را می پوشید». یک بار سفیان ثوری او را دید که جامه ای از خز برتن کرده است. او را گفت: «ای پسر پیغمبر! چه خوب بود لباس پایینتر از این می پوشیدی!» فرمود: «دستت را پیش آر». پس دست او را به گریبان خود برد و او دید که در زیر جامه بوریایی بیش نیست. آنگاه فرمود: «ای سفیان، آن جامه خز برای خلق این لباس ژنده برای حضرت حق است».

اباصلت هروی نیز درباره آن حضرت می گوید: «او غذایی ساده و خوراکی اندک داشت». امام حتی زمانی که رسماً ولیعهد خلافت بود از همان زهد و پارسایی و ساده زیستی جدایی نداشت. شکایتی که یکی از کنیزان خانه از وضع رفاهی و معیشتی دارد گواه این حقیقت است. آن کنیز که زمانی در خانه مأمون، اندکی در خانه امام رضا علیه السلام و پس از آن در خانه عبدالله بن عباس بوده است این سه دوره را چنین ترسیم می کند: ما در سرای او (مأمون) در بهشتی از خوردنی و آشامیدنی و عطر و دینار بسیار بودیم پس از چندی مأمون مرا به حضرت رضا علیه السلام بخشید و چون به خانه او رفتم همه آن رفاه و خوشی را که داشتم از دست دادم. در آنجا سرپرستی بر ما نظارت داشت که ما را شب بیدار می کرد و به نماز وا می داشت و این از هر چیز برای ما سخت تر بود و من آرزو می کردم از خانه او به جایی دیگر روم، تا آنکه مرا به عبدالله بن عباس یخشید و چون به سرای او رفتم چنان بود که گویا به بهشت در آمده ام.

خطبه معروف به نورانیت امیر المومنین ع

حضرت على علیه‏السلام در خطبه‏ نورانیه اوصاف و شخصیت حقیقى امام معصوم علیه‏السلام و شرایط ایمان واوصاف مؤمن و چگونگى کسب معرفت نسبت به امام علیه‏السلام را بیان فرموده اند. این خطبه مقاله حقیقى دین اسلام در بستر شیعه مى‏باشد.
محمدبن صدقه روایت کرد که روزى ابوذر غفارى از سلمان فارسى پرسید: ای اباعبداللّه‏ (کنیه سلمان است) معناى معرفت امام امیرالمؤمنین علیه‏السلام و شناختن او به مقام نورانیت چیست؟ سلمان فارسى در جواب گفت: اى جُندب،خوبست با هم برویم تا از خود آن حضرت در خصوص معناى آن سؤال کنیم.
ابوذر گوید: رفتیم ولى در ابتدا امام را ندیدیم و انتظار کشیدیم تا ایشان تشریف آوردند. حضرت پرسیدند چه چیز شما را به اینجا آورد؟ عرض کردیم: آمده‏ایم تا از معرفت شما به نورانیت سؤال نماییم. فرمود: مرحبا به شما دو نفر، دودوست متعهد به دین خود که کوتاهى نمى‏کنند و سپس امیرالمؤمنین على علیه‏السلام قسم خورد که این موضوع (معرفت امام علیه‏السلام به نورانیت) بر هر مرد و زن مؤمن واجب است و نباید در آن کوتاهى شود. سپس فرمود:
اى سلمان و اى جندب! هر دو گفتند: بلى اى امیر مؤمنان. فرمود: اَحَدی ایمان را کامل نمى‏کند مگر اینکه مرا به کُنه معرفتم به نورانیت بشناسد. پس هنگامى که مرا به کُنه معرفت شناخت، محققا خداوند قلب او را به ایمان آزمایش کرده و سینه‏اش را براى اسلام گشایش داده است و [در نتیجه] او عارف و بینا گردیده است. و هرکس از شناخت آن کوتاهى نماید، شک کننده و تردیدگراست.
اى سلمان و اى جندب! عرضه داشتند: بلى اى امیرمؤمنان. فرمود: معرفت من به مقام نورانیت، شناخت خداوند عزّوجلّ است و معرفت خداوندعزّوجلّ، شناخت من به مقام نورانیت است. و آن همان دین خالصى است که خداوند درباره‏ آن فرمود: «در حالى که دستورى را دریافت نکرده بودند جزاین که با کمال خلوص به آئین توحید خدا را پرستش کنند و نماز را برپا دارند وزکات بدهند، این است آئین راستین
خداوند فرمود: امر نشدند مگر به پیامبرى حضرت محمّد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و آن دین و آئین یکتاپرستى آسان محمّدى است و این کلام خدا را که فرمود: «نماز را بر پا دارند»، هر که ولایت مرا بر پا دارد،نماز را بر پا داشته و بر پا داشتن ولایت من، سخت و دشوار است، جز فرشته مقرب درگاه الهى یا پیامبر مرسل و یا مؤمنى که خداوند قلب او را به ایمان آزموده باشد، کسى قدرت حمل آن را ندارد؛ هنگامى که فرشته مقرب و پیامبرمرسل و مؤمن آزموده نباشد قدرت حمل آن را نخواهند داشت.

ادامه مطلب ...

علی بن موسی الرضا

ابوالحسن علی بن موسی الرضا (۱۴۸۲۰۳ ه‍. ق.)، ملقب به «رضا» امام هشتم شیعیان دوازده امامی که وی را با عنوان امام رضا یاد می‌کنند. پدر او ابوالحسن موسی الکاظم‌الصابر هفتمین امام شیعیان و مادرش طبق روایات مختلف نام‌ها، کنیه‌ها و لقب‌های «ام‌البنین، نجمه، سکن و تکتم» را دارد. زادگاه علی بن موسی شهر مدینه بود و در توس درگذشت. شیعیان مأمون خلیفهٔ عباسی را که او را ولیعهد حکومت عباسیان کرده بود را مسئول مرگش می‌دانند. مقبرهٔ وی در شهر مشهد قرار دارد و سالانه مورد بازدید میلیون‌ها مسلمان شیعه و سنی[۱] از ایران، پاکستان، بحرین، عراق و دیگر کشورها قرار می‌گیرد. 

القاب و کنیه‌ها

کنیه‌ها: ابوالحسن و ابوعلی

لقب‌ها: رضا، صابر، زکی، ولی، وفی، صدیق، رضی، شمس الشموس، معین الضعفاء و الفقراء، غریب الغربا، سراج الله، نورالهدی، قرة عین المؤمنین، مکیدة الملحدین، کفو الملک، رب السریر، رئاب التدبیر، شمس توس، خورشید ولایت، ضامن آهو، عالم آل محمد، ثامن الحجج، رضا، امام الرئوف. 

دوران زندگی

علی بن موسی زادهٔ جمعه ۱۹ رمضان یا نیمه ماه رمضان یا پنج شنبه ۱۱ ذیقعده یا ۱۰ رجب سال ۱۴۸ هجری در شهر مدینه بود. او ۲۴ سال وچند ماه را با پدرش به سر برد. ولی مطابق آنچه گفته شد، عمر او در روز درگذشت پدرش ۳۵ سال یا ۲۹ سال و دو ماه بوده و پس از مرگ پدرش چنانکه در مطالب السئول نیز آمده، ۲۵ سال زیسته‌است و مدت امامت او حدود ۲۰ سال طول کشید، که ۱۷ سال آن در مدینه و سه سال آخر آن در خراسان گذشت. رضا در مدینه، پس از مرگ پدر، امامت بر مردم را بر عهده گرفت، و به رسیدگی امور پرداخت، شاگردان پدر را به دور خودش جمع کرد، و به تدریس و تکمیل حوزه علمیه جدش، رییس مذهب شیعه جعفر صادق پرداخت. در طول این مدت، او در دنباله حکومت هارون الرشید را که ده سال و بیست و پنج روز بود زیست. سپس امین از سلطنت خلع شد و عمویش ابراهیم بن مهدی برای مدت بیست و چهار روز به سلطنت نشست. آنگاه دوباره امین بر علیه او شورش کرد و برای وی از مردم بیعت گرفته شد. یکسال و هفت ماه حکومت کرد ولی به دست طاهر بن حسین کشته شد. سپس عبد الله بن هارون، مامون، به خلافت تکیه زد و بیست سال حکومت کرد. در زمان حکومت مامون، آن گونه که در کتب معتبر شیعه آورده‌اند او که علاقه مردم ایران به امامان شیعه را می‌دید تصمیم گرفت رضا را مجبور کند تا از مدینه به خراسان بیاید و او را به عنوان ولیعهد و جانشین خود معرفی کند و چنان چه شیخ مفید در کتاب مسار الشیعه آورده‌است روز اول ماه رمضان روز بیعت ‏به ولایت عهدی رضا توسط مامون است، تا با این روش بتواند در بین مردم محبوبیت قابل ملاحظه‌ای پیدا کند و درضمن تصمیم داشت تا رضا را نزد خود بیاورد و کارهای او را تحت نظارت کامل خود قرار دهد.

ادامه مطلب ...

جملاتی الهام بخش از بزرگان

- هر اندیشه تو واقعی و نیرومند است.((پرنتیس ملفورد)).  

- ارتعاشات نیروهای ذهنی حساس ترین ودر نتیجه نیرومند ترین نیرو در عرصه هستی است.((چارلز هانل)).

- آنچه هم اکنون در ذهنت میگذرد زندگی آینده ات را خلق میکند.((راندا برن)). 

- احساسات انسان مهمترین ابزار برای کمک به خلق زندگی آنها میباشد.((راندابرن)) . 

- انسان سزاوار تمام چیز های خوبی است که زندگی به او تقدیم میکند.((راندابرن)). 

- تو همان چیزی را انتخاب کن که بیشترین کارایی را براید دارد.((جیمز ری)). 

- قدردانی مسلما نعمات بیشتری به زندگی انسان وارد میکند.((مارس شیموف)). 

- ذهن الهی تنها و یگانه واقعیت است.((چارلز فیلمور)). 

- تمام قدرت تو در درون و تحت کنترل توست.((رابرت کالی یر)). 

- مرد بزرگ از آنچه نمی داند سخن نمیگوید.((کنفو سیوس)).  

- مرد بزرگ به خود سخت میگیرد مرد کوچک به دیگران.((کنفو سیوس)) 

- اگر ندانید کجا میرود‌ چطور توقع دارید به آنجا برسید؟((باسیل واش)) 

- صفت وکسب کار راه فقر وتنگدستی را میبندد.((پیامبر اکرم)). 

- خرد مند به کار خویش تکیه کند و نادان به آرزوی خویش.((امام رضا)).

 

کانون خورشید هشتم    

نقش رهبری حضرت رضا

دوران مأمون عباسى

 پس از به شهادت رسیدن امام هفتم حضرت موسى بن جعفر (ع) به دست هارون عباسى، شیعیان آن حضرت با اعلام مظلومیّت امامشان، و افشاى جنایتهاى عباسیان، مردم را بر علیه آنان شورانده و تا حدودى در این کار موفق شدند، تا اینکه هارون عباسى به هلاکت رسید و قدرت به دست مأمون عباسى افتاد، مأمون که از شیطنت خاصى برخوردار بود، به فکر افتاد که از نقمت و نارضایتى شیعیان بکاهد و خودش را ارادتمند و دوستدار اهل‏بیت عصمت و طهارت علیهم‏السلام وانمود کنداو به حدى دلباخته ملک و حکومت خود بود که در این راه برادر خود امین را کشت، و سر بریده‏اش را مدتها بر در دروازه شهر قرار داد، تا مردم به آن سر بریده آب دهان افکنده و اهانتش کنند.

 ولى در مورد حضرت امام رضا (ع) چنین تصمیم گرفت که با نیرنگهاى سیاسى آن امام را از سر راه خود بردارد، وآنگهى از طرفى نهضتهاى پیاپى علویان چه قبل از زمامدارى مأمون، و چه بعد آن، آسایش را از سردمداران عباسى سلب کرده بود، به همین جهت مأمون بر آن شد که امام رضا (ع) را نزد خود فرا خواند، و او را به ظاهر خلیفه و شخص اول مملکت اسلامى آن روز ـ که چه خونهاى بیگناهى به پاى آن ریخته شده بود ـ قرار بدهد، و خود و اطرافیانش از زیر پرده نقشه‏هاى خویش را به اجرا در آورند و بالاخره امام رضا (ع) را پس از پذیرش مقام خلافت به قتل برساند تا در نتیجه:

1 ـ مردم متوجه بشوند که خاندان پیامبر ـ والعیاذ بالله ـ ظاهرى زاهد مآبانه داشته چون حکومت به دستشان نمى‏رسید، و حال که شتر حکومت درب خانه آنان زانو خم کرده، دو دستى به آن چنگ زده‏اند.

2 ـ چون بزرگ علویان در آن زمان حضرت رضا (ع) است وایشان به حکومت رسیده، دیگر علویان ناراضى دست از شورش و قیام بر خواهند داشت.

3 ـ با سپردن قدرت به دست حضرت على بن موسى الرّضا (ع)، مخالفین مخفى مأمون که علیه او فعالیتهاى زیرزمینى دارند، خود را ظاهر کرده، و به طمع احراز پستهاى حکومتى دست از فعالیتهاى مخالف برداشته و در نتیجه دست آنان رو خواهد شد، تا همه آنان در آینده با شمشیر استبداد مأمون از میان برداشته شوند.

4 ـ با تشکیل مجالس علمى و دعوت از دانشمندان بنام آن زمان، جهت بحث با حضرت رضا ـ والعیاذ بالله ـ امام مغلوب شده، و عدم حقّانیّتش برملا خواهد شد.

 البته أهداف و افکار دیگرى را نیز از این کار در سر مى‏پرورانید، تا پایه‏هاى حکومتش را هرچه محکم‏تر بسازد.  

حرکت به سوى مرو

 مأمون عباسى طبق یک توطئه سیاسى حساب شده، عده‏اى را به سرکردگى (رجاء بن ابى‏الضحاک) به مدینه فرستاد تا امام رضا (ع) را به طور اجبارى از مدینه منوّره زادگاه آن حضرت به طرف خراسان جلب نمایند، امام رضا (ع) که بر حسب ظاهر[1] با تهدیدهاى مأمون روبرو شده بود، نخست براى خداحافظى به طرف خانه‏اش رفت، و تمام خاندان خود را امر به گریه و ندبه براى خود کرد، و هنگامى که به آن حضرت عرض شد: که گریه براى مسافر پسندیده نیست! فرمود: آرى اما آن مسافرى که امید بازگشت داشته باشد، و من دیگر بازگشتى ندارم، و در غربت به قتل خواهم رسید.

 و سپس به سوى مسجد پیامبر رفت، و چندین بار با جدّش وداع کرده و چه بسا گاهى با صداى بلند گریه کرد، و همانجا به کسانى که علت را از آن حضرت مى‏پرسیدند؟! مى‏فرمود: (این آخرین وداع من است چون من در غربت از دار دنیا مى‏روم، و همانجا به خاک سپرده خواهم شد[2].

 حضرت رضا با این روش مظلومیت خویش را اعلام داشته و براى همگان آشکار شد که آنحضرت نه تنها علاقه‏اى به دستگاه حکومتى نداشته بلکه به اجبار از زادگاهشان دور شده، و به غربت مى‏روند. 

در شهر نیشابور

 حضرت رضا (ع) بر سر راه خود به شهر نیشابور[1] رسیدند، در این شهر متجاوز از یکصد هزار نفر مشتاقانه به استقبال ایشان شتافته و اطراف کجاوه حضرت گرد آمدند، و در میان این جمعیت تعداد بسیارى از دانشمندان و محدثین بودند و همه با أشک شوق والتماس از آن حضرت مى‏خواستند که رخسار نورانیش را به آنان نشان بدهد، و هنگامى که حضرت رضا (ع) پرده کجاوه را کنار زده و در مقابل انظار مردم ظاهر شدند، جمعیت از شدت شوق به گریه افتاد، و دو نفر از محدثین[2] به‏نمایندگى از سوى دیگران از امام خواستند که برایشان حدیثى بخواند که از پدر و نیاکانش به ایشان رسیده است.

 حضرت على بن موسى الرضا (ع) در پاسخ آنان روایتى را فرمودند که ما نص آن را از کتاب (العروة الوثقى) نقل مى‏کنیم:

 (هذا الحدیث المعروف بسلسلة الذهب هو: حدثنا محمد بن موسى المتوکل، قال: حدثنا علی بن ابراهیم عن ابیه عن یوسف بن عقیل، عن اسحق بن راهویه قال: لمّا وافى ابوالحسن الرضا (ع) نیسابور و اراد ان یرتحل الى المأمون، اجتمع علیه اصحاب الحدیث فقالوا: یابن رسول الله تدخل علینا ولا تحدثنا بحدیث فنستفیده منک؟ و قد کان قعد فى‏العماریه، فاطلع رأسه فقال (ع):

(سمعت ابى موسى بن جعفر یقول):

(سمعت ابى جعفر بن محمد یقول):

 (سمعت ابى محمد بن على یقول):

(سمعت ابى على بن الحسین یقول):

(سمعت ابى‏الحسین بن على یقول):

(سمعت ابى امیرالمؤمنین على بن طالب یقول):

(سمعت رسول الله (ص) یقول):

(سمعت جبرئیل (ع) یقول):

(سمعت الله عز و جل یقول: کلمة لا اله إلاّ الله حصنى فمن دخل حصنى أمن من عذابى، فلما مرّت الراحله نادى: بشروطها و انا من شروطها).  

ادامه مطلب ...

گذرى بر زندگى امام هشتم حضرت رضا (ع )

ویژگیهاى زندگى امام رضا (ع )
بعد از امام موسى بن جعفر (علیه السلام ) مقام امامت به پسرش حضرت ابوالحسن على بن موسى الرّضا (علیه السلام ) رسید، چرا که او در فضایل سرآمد همه برادران و افراد خانواده اش بود و در علم و پرهیزکارى بر دیگران برترى داشت و همه شیعه و سنّى بر برترى او اتفاق نظر دارند و همگان آن حضرت را به تفوّق بر دیگران در جهت علم و فضایل معنوى مى شناسند.
به علاوه پدر بزرگوارش امام کاظم (علیه السلام ) بر امامت او بعد از خودش تصریح فرموده و اشاراتى نموده که درباره هیچیک از برادران و افراد خانواده او، چنین تصریح و اشاراتى ننموده است .
حضرت رضا (علیه السلام ) به سال 148 هجرى (یازدهم ذیقعده یا ...) در مدینه چشم به این جهان گشود، و در طوس خراسان در ماه صفر سال 203 هجرى در سنّ 55 سالگى از دنیا رفت .
مادر آن حضرت ((اُمّ الْبَنین )) نام داشت که اُمّ ولد بود. مدّت امامت او و مدّت سرپرستى او از اُمّت ، بعد از پدرش ، بیست سال بود.  

چند نمونه از دلایل امامت حضرت رضا (ع )
1 - تصریح و اشارات امام کاظم (علیه السلام ) بر امامت حضرت رضا (علیه السلام )؛ این مطلب را جمع کثیرى نقل کرده اند از جمله از اصحاب نزدیک و مورد اطمینان و صاحبان علم و تقوا و فقهاى شیعیان (امام کاظم (علیه السلام ) ) که به نقل آن پرداخته اند، عبارتند از:
داوود بن کثیر رِقّى ، محمّد بن اسحاق بن عمّار، علىّ بن یقطین ، نعیم قابوسى و افراد دیگر که ذکر آنان به طول مى انجامد.
((داوود رِقّى )) مى گوید: به اباابراهیم (امام کاظم (علیه السلام ) ) عرض کردم : فدایت شوم ! سنّ و سالم زیاد شده و پیر شده ام ، دستم را بگیر و از آتش دوزخ مرا نجات بده ، بعد از تو صاحب اختیار ما (یعنى امام ما) کیست ؟
آن حضرت اشاره به پسرش امام رضا (علیه السلام ) کرد و فرمود:((هذا صاحِبُکُمْ مِنْ بَعْدِى ؛ امام شما بعد از من این پسرم مى باشد)).
2 - ((محمّد بن اسحاق )) مى گوید: به ابوالحسن اوّل (امام کاظم (علیه السلام ) ) عرض ‍ کردم : آیا مرا به کسى که دینم را از او بگیرم ، راهنمایى نمى کنى ؟
در پاسخ فرمود:((آن راهنما) این پسرم على (علیه السلام ) است )) روزى پدرم (امام صادق (علیه السلام ) ) دستم را گرفت و کنار قبر پیامبر (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ) برد و به من فرمود:((پسر جان ! خداوند متعال (در قرآن ) مى فرماید:(... اِنّى جاعِلٌ فِى الاَْرْضِ خَلِیفَة ...)؛ من در روى زمین جانشین و حاکمى قرار خواهم داد ، خداوند وقتى سخنى مى گوید و وعده اى مى دهد، به آن وفا مى کند)).
3 - ((نعیم بن صحاف )) مى گوید: من و هشام بن حَکَم و علىّ بن یقطین در بغداد بودیم ، على بن یقطین گفت : در حضور عبد صالح (امام کاظم (علیه السلام ) ) بودم ، به من فرمود:((اى على بن یقطین ! این على ، سرور فرزندان من است ، بدان که من کُنیه خودم (یعنى ابوالحسن ) را به او عطا کردم )).
و در روایت دیگر آمده است که : هشام بن حَکَم (پس از شنیدن این سخن از على بن یقطین ) دستش را بر پیشانى خود زد و گفت : راستى چه گفتى ؟ (او چه فرمود؟!). على بن یقطین در پاسخ گفت :((سوگند به خدا! آنچه گفتم امام کاظم (علیه السلام ) فرمود)).
آنگاه هشام گفت :((سوگند به خدا! امر امامت بعد از او (امام هفتم ) همان است (که به حضرت رضا (علیه السلام ) واگذار شده است )).
4 - ((نعیم قابوسى )) مى گوید: امام کاظم (علیه السلام ) فرمود:((پسرم على ، بزرگترین فرزند و برگزیده ترین فرزندانم و محبوبترین آنان در نزدم مى باشد و او به جفر مى نگرد و هیچ کس جز پیامبر یا وصىّ پیامبر به جفر نمى نگرد)).

نمونه اى از فضایل امام رضا (ع )
((غفارى )) مى گوید: مردى از دودمان ((ابورافع )) آزاد کرده رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ) که نام او را ((فلان )) مى گفتند، مبلغى پول از من طلب داشت و آن را از من مى خواست و اصرار مى کرد که طلبش را بپردازم (ولى من پول نداشتم تا قرضم را ادا کنم ) نماز صبح را در مسجد رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ) در مدینه خواندم ، سپس حرکت کردم که به حضور حضرت رضا (علیه السلام ) که در آن وقت در ((عُرَیض )) (یک فرسخى مدینه ) تشریف داشت ، بروم ، همینکه نزدیک درِ خانه آن حضرت رسیدم دیدم او سوار بر الاغى است و پیراهن و ردایى پوشیده است (و مى خواهد به جایى برود) تا او را دیدم ، شرمگین شدم (که حاجتم را بگویم ).
وقتى آن حضرت به من رسید، ایستاد و به من نگاه کرد و من بر او سلام کردم با توجّه به اینکه ماه رمضان بود (و من روزه بودم ) به حضرت (علیه السلام ) عرض کردم : دوست شما ((فلان )) مبلغى از من طلب دارد به خدا مرا رسوا کرده (و من مالى ندارم که طلب او را بپردازم ).
غفارى مى گوید: من پیش خود فکر مى کردم که امام رضا (علیه السلام ) به ((فلان )) دستور دهد که (فعلاً) طلب خود را از من مطالبه نکند، با توجّه به اینکه به امام (علیه السلام ) نگفتم که او چقدر از من طلبکار است و از چیز دیگر نیز نامى نبردم .
امام رضا (علیه السلام ) (که عازم جایى بود) به من فرمود بنشین (و در خانه باش ) تا بازگردم . من در آنجا ماندم تا مغرب شد و نماز مغرب را خواندم و چون روزه بودم ، سینه ام تنگ شد مى خواستم به خانه ام بازگردم ، ناگهان دیدم امام رضا (علیه السلام ) آمد و عدّه اى از مردم در اطرافش بودند و درخواست کمک از آن بزرگوار مى کردند و آن حضرت به آنان کمک مى کرد، سپس وارد خانه شد، پس از اندکى از خانه بیرون آمد و مرا طلبید، برخاستم و با آن حضرت وارد خانه شدیم ، او نشست و من نیز در کنارش نشستم و من از ((ابن مسیّب )) (رئیس مدینه ) سخن به میان آوردم و بسیار مى شد که من درباره ابن مسیّب نزد آن حضرت سخن مى گفتم ، وقتى که سخنم تمام شد، فرمود:((به گمانم هنوز افطار نکرده اى ؟)).
عرض کردم : آرى افطار نکرده ام . غذایى طلبید و جلو من گذارد و به غلامش دستور داد که با هم آن غذا را بخوریم ، من و آن غلام از آن غذا خوردیم ، وقتى که دست از غذا کشیدیم ، فرمود:((تشک را بلند کن و آنچه در زیر آن است براى خود بردار)).
تشک را بلند کردم و دینارهایى دیدم ، آنها را برداشتم و در آستین خود گذاردم (یعنى در جیب آستینم نهادم ) سپس امام رضا (علیه السلام ) به چهار نفر از غلامان خود دستور داد که همراه من باشند تا مرا به خانه ام برسانند.
به امام رضا (علیه السلام ) عرض کردم : فدایت گردم ! قراولان ((ابن مسیب )) (امیر مدینه ) در راه هستند و من دوست ندارم آنان مرا با غلامان شما بنگرند.
فرمود:((راست گفتى ، خدا تو را به راه راست هدایت کند))، به غلامان فرمود:((همراه من بیایند و هرکجا که من خواستم ، برگردند)) غلامان همراه من آمدند، وقتى که نزدیک خانه ام رسیدم و اطمینان یافتم ، آنان را برگرداندم ، سپس به خانه ام رفتم (شب بود) چراغ خواستم ، چراغ آوردند به دینارها نگاه کردم ، دیدم 48 دینار است و آن مرد طلبکار، 28 دینار از من طلب داشت ودر میان آن دینارها، یک دینار بود که مى درخشید، آن را نزدیک نور چراغ بردم دیدم روى آن با خط روشن نوشته است :((آن مرد، 28 دینار از تو طلب دارد، بقیه دینارها مال خودت باشد)).
سوگند به خدا! خودم نمى دانستم (و فراموش کرده بودم ) که او چقدر از من طلب دارد. روایات در این راستا بسیار است که شرح و نقل آنها در این کتاب که بنایش بر اختصار است به طول مى انجامد.
ماجراى شهادت حضرت رضا (ع )
وقتى که حضرت رضا (علیه السلام ) به سال دویست هجرى ، به دعوت ماءمون ناگزیر از مدینه به خراسان آمد، حدود سه سال آخر عمرش را در دستگاه ماءمون (هفتمین خلیفه عبّاسى گذراند).
حضرت رضا (علیه السلام ) در خلوت ، ماءمون را بسیار موعظه و نصیحت مى کرد و او را از عذاب خدا مى ترساند و ارتکاب خلاف را از او زشت مى شمرد و ماءمون در ظاهر، گفتار امام رضا (علیه السلام ) را مى پذیرفت ولى در باطن آن را نمى پسندید و برایش ‍ سنگین و دشوار بود.
روزى حضرت رضا (علیه السلام ) نزد ماءمون آمد و دید او وضو مى گیرد ولى غلامش ‍ آب به دست او مى ریزد و او را در وضو گرفتن کمک مى کند.
امام رضا (علیه السلام ) به او فرمود:((در پرستش خدا کسى را شریک قرار مده )).
ماءمون آن غلام را رد کرد و خودش آب ریخت و وضو گرفت ، ولى این سخن حضرت رضا (علیه السلام ) موجب شد که خشم و کینه ماءمون به آن حضرت زیاد شود (چرا که ماءمون یک عنصر متکبّر و خودخواه بود و اینگونه گفتار به دماغش برمى خورد) این از یک سو و از سوى دیگر، هرگاه ماءمون در حضور حضرت رضا (علیه السلام ) از فضل بن سهل و حسن بن سهل سخن به میان مى آورد، امام رضا (علیه السلام ) بدیهاى آن دو را به ماءمون گوشزد مى کرد و ماءمون را از گوش دادن به پیشنهادهاى فضل و حسن ، نهى مى نمود.
فضل بن سهل و حسن بن سهل ، موضعگیرى حضرت رضا (علیه السلام ) را فهمیدند، از آن پس مکرّر به گوش ماءمون مى خواندند و او را بر ضدّ امام رضا (علیه السلام ) مى شوراندند، مثلاً توجّه همگانى مردم را به امام رضا (علیه السلام ) به عنوان یک خطر جدّى براى براندازى حکومت ماءمون قلمداد مى کردند و ماءمون (خودخواه ) را وامى داشتند که از حضرت رضا (علیه السلام ) فاصله بگیرد و کار به جایى رسید که آن دو (سالوس خائن ) راءى ماءمون را نسبت به حضرت رضا (علیه السلام ) دگرگون ساختند و او را آنچنان کردند که تصمیم به کشتن حضرت رضا (علیه السلام ) گرفت .
تا روزى امام رضا (علیه السلام ) با ماءمون غذایى خوردند، امام رضا (علیه السلام ) از آن غذا بیمار شد و ماءمون نیز خود را به بیمارى زد.

ادامه مطلب ...

آلمانی حال کنید

بانوی آلمانی که پنج سال است به دین مبین اسلام مشرف شده در حرم مطهر رضوی گفت: پس از قبول اسلام، هر سال از آلمان به زیارت امام رضا(ع) آمده‌ام و بسیار در این مکان نورانی احساس آرامش می‌کنم.
به گزارش پایگاه اطلاع‌رسانی آستان قدس رضوی، «به‌آت مصداقی» افزود: وقتی تازه مسلمان شده بودم و در حرم مطهر نوع ارتباط مردم با امام رضا(ع) را می‌دیدم، برایم قابل درک نبود بعدها پس از مطالعه و شناختی که نسبت به ائمه هدی(ع) پیدا کردم، مفهوم این ارتباط معنوی و عاطفی عمیق را می‌فهمم.
وی افزود: اکنون ارتباط قلبی خاصی با این امام مهربان پیدا کرده‌‌ام و هرسال به پابوس ایشان می‌آیم.
مصداقی درباره آشنایی‌اش با اسلام گفت: پس از آشنایی با همسرم در آلمان، وقتی رفتارهای او را دیدم، بسیار علاقه‌مند پاکیزگی و نظافت دین اسلام شدم و شروع به مطالعه کتاب‌هایی درباره اسلام به زبان آلمانی کردم.
وی ادامه داد: البته راهنمایی‌های همسرم و پاسخ‌هایی که در نهایت حوصله به سئوالات فراوانم می‌داد، در تصمیم بسیار موثر بود.
این بانوی مسلمان در پاسخ به اینکه نظرش در مورد حجاب چیست، اینگونه گفت: اگر فلسفه وجود حجاب را بدانی، قطعا با حجاب مشکل نخواهی داشت، من در این مورد بسیار کنکاش کردم و واقعا توصیه‌ام پذیرش با آگاهی در این زمینه است.
وی در پایان تاکید کرد: مطالعه قرآن کریم و زندگانی امامان معصوم(ع) راهی در زندگی به روی انسان می‌گشاید که هرچه پیش‌تر می‌روی، بیشتر علاقه‌مند خواهی شد.

شاه خراسان

آمدم ای شاه پناهم بده       ***     خط امانی ز گناهم بده

ای حرمت ملجأ درماندگان         ***      دور مران از در و راهم بده

    لایق وصل تو که من نیستم       ***      اذن به یک لحظه نگاهم بده

لشگر شیطان به کمین من است   ***    بی کسم ای شاه پناهم بده

در شب اول که به قبرم نهند         ***      نور بدان شام سیاهم بده

ای که عطابخش همه عالمی     ***      جمله حاجات مرا هم بده